گفتگو و مصاحبه: میلاد شیرعلیپور، ویراستاری: ساعد وثوقی
عکس فقط روی کاغذ عکس میشود !
یادش بخیر خانههای قدیمی... بوی کاهگل بود و صمیمیت... شروشور کودکان و حس و حال بزرگترها، و عکسی لب طاقچه، و عرض ارادتی به ساحت مقدس امام هشتم(ع).
آن روزها زندگی این همه پیچیدگی نداشت. آسمان و زمین پاک و سالم بودند. برف و باران فراوان و غم روزگار اندک. هر چه بود، سادگی بود و مهربانی، بیرنگ، بیریا. آدمها انگار که از دنیای دیگری آمده باشند، هم و غمشان نان همسایه بود و گره گشایی از مشکلات دیگران... حالا از آن روزهای خوب و روزگار خوش، تنها چیزی که به یادگار مانده، فقط عکس است؛ عکسی سیاه و سفید از پدربزرگها و مادربزرگها که شاید خیلیهایشان در میان ما نباشند.
این عکسها هنر چه کسانی هستند که ما را به گذشته خود پیوند میدهند؟ به آنچه ندیدهایم و فقط رویایش را از شنیدههای دیگران در ذهن پروراندهایم؟ اصلا عکاسی از کجا به خلخال آمد و اولین بار چه کسانی این هنر را یاد گرفتند و چهرههای گذشتگان را در دل روزگار ثبت کردند؟ اینها سوالاتی بود که از مرحوم رستم نوری پرسیدیم؛ از نخستین عکاسان خلخال. ایشان با همان صفا و یکرنگی که از مردان دورانش سراغ داریم، خلاصهای از تاریخچه عکاسی را برای ما بازگو کرد؛ از خودش گفت و همکارانش؛ از روزهایی که عکس تازه به خانهها و ادارات وارد شده بود، تا امروز که عکاس موسپید خلخال در آستانه 95 سالگی است.(مرحوم رستم نوری در 15 اسفند 1397 به دیار حق شتافتند)
گفت و گوی خلخالیم با رستم نوری به بهانه روز جهانی عکاسی که در منزل ایشان انجام شده است:
همنشینی عکس و شناسنامه
عکس و عکاسی با شناسنامه وارد خلخال شد. نام اولین نفری که در خلخال عکس گرفت، یادم نیست. شخصی بود که با مامور ثبت احوال دوره میگشت و عکس میگرفت. دوربینش جعبهای بود و با کارتهای مخصوص عکاسی، عکس میگرفت. نوردهی میکرد و داخل جعبه عکس چاپ میشد. کارت اول منفی بود که به پشت جعبه میچسباند و سپس نوردهی مجدد و چاپ عکس مثبت. کار سختی بود. از خود من هم آن زمان عکسی گرفته بود که الان هم موجود است. بیشتر عکسها در شناسنامههای قدیمی، کار اوست.
دوره دوربینهای جعبهای
آن زمان مردم بیشتر در سفر به شهرهای بزرگ عکس میگرفتند و با خود به خلخال میآوردند، یا در خدمت سربازی و سفرهای زیارتی و... قبل از آن اگر عکسی در خلخال بود کار عکاسانی بود که به همراه دولتیها یا خانها به شهر آمده بودند. بعد از آنها شخصی بود به نام خسروخان. از روستاهای خلخال. دوره میگشت و عکس میگرفت؛ از دانشآموزان یا برای سجل. پس از خسرو خان، مدتی آقای دقیقی (پدر حاج ناصر دقیقی) در خلخال عکاسی میکردند. همه عکاسان پیش از من با دوربینهای جعبهای عکاسی میکردند.
گلولهای به سمت خدا !
سال 1331 اولین دوربینم را خریدم. آن دوربین هم جعبهای بود (منظور دوربینهای سوراخسوزنی یا پینهول). کار کردن با این دوربینها شاید نسبت به فیلم راحتتر بود ولی عکسهایش تکسایز بودند و کیفیت لازم را نداشتند. مدتی با مرحوم رضوان ناشر تصمیم گرفتیم عکسها را در ابعاد بزرگتر چاپ کنیم. نیاز به کپی عکسها روی فیلم و سپس آگراندیسمان کردنشان بود. برق نبود. با لوله بخاری و آینه و یک عدسی که روی سگک کمربند یکی از پهلوانان دورهگرد دیدیم و از او خریدیم دستگاهی ساختیم تا با هدایت نور آفتاب، عکسها را روی فیلمها چاپ و سپس بزرگ کنیم. کار سختی بود. مرحوم ناشر پنجره را باز میکرد، لولهای که به سمت آفتاب بود فیلم را نوردهی میکرد. زمان میگرفت و پنجره را میبست. آن زمان در بازار شایع شده بود رستم نوری و رضوان ناشر به سمت خدا گلوله پرتاب میکنند( با لبخند) .
عکاسی مراسم
در سال 1333 اولین دوربین عکاسی فیلمی و یک عدد آگراندیسور خریدم. از روی دفترچهای که داشت شروع به ظهور و چاپ عکس کردیم. بعدها هم یک دوربین رولیکورد 120 خریدم که عکسهای زیادی با آن دوربین گرفتم. تمامی مراسم اداری، انتخابات و ... من عکاسی میکردم. تمام آیینهای مهم دعوت میشدم و عکاسی میکردم. در سفر دکتر اقبال، نخست وزیر وقت که سال 1337 با هواپیما به خلخال آمد، یک روز صبح تا شب عکاسی کردم. یکی از عکسها هم که از سیل تجمع مردم حین سخنرانی دکتر اقبال بود در نشریات وقت چاپ شد. یک بار هم اوایل دهه 40،یک فیلم رنگی از تهران گرفتم و یک کتاب چندصد صفحهای را با دکتر حبیب زنجانی مطالعه کردیم تا بتوانیم آن فیلم را ظهور کنیم. برای چاپ که به تهران بردم صاحب لابراتوار با تعجب به ما گفت که از 800 حلقه فیلم که به کل ایران فروخته شده، تنها شما توانستید آن را ظاهر کنید. اما چاپ فیلم رنگی سخت و زمانبر و هزینهبر بود و قید عکاسی رنگی را زدیم.
تکثیر عکاسی
از سال 1334 مرحوم حاج لسانالله طیاری آمد و پیش من عکاسی یاد گرفت و کار کرد. تا سال 1345 من و حاج لسانالله باهم کار میکردیم. او روستاها را میگشت و از دانشآموزان و مردم روستاها عکس میگرفت و من چاپ میکردم. خودم هم در مراسم شهر و آتلیه عکاسی میکردم. سال 47 حاج لسانالله عکاسی خودش را راه انداخت و شروع به عکاسی کرد. در این سالها من به فیروز، برادرم، عکاسی یاد دادم. او رفت هشجین و به آقای علیجان صادقی عکاسی رو یاد داد تا اولین عکاسی هشجین را آقای صادقی راهاندازی کرد. از طرفی، آقای شعبانیکلور هم مدتی پیش حاج لسانالله طیاری عکاسی یاد گرفت و اولین عکاسی کلور را راه انداخت. به این ترتیب هنر عکاسی در خلخال تکثیر شد.
تعطیلی عکاسی
من حدود 20 سال در خلخال عکاسی میکردم و بعدتر در کنار عکاسی، تعمیرات رادیو و فروش لوازم برقی را هم راه انداختم تا اینکه در سال 1351 به علت گسترش کارهای جانبی و جابهجایی از بازار به خیابان اصلی مجبور شدم عکاسی را تعطیل کنم. در آن سالها شاید بیش از پنجاه هزار قطعه عکس گرفتم. از انواع مراسم و پرتره گرفته تا طبیعت و تاریخ خلخال. اما صد حیف و افسوس که هیچ یک از آنها لااقل برای خودم و آلبومهایم نماند؛ چراکه چند سال پیش طی یک حادثه تمام صندوقچه نگاتیوها در انباری سوخت و هیچ نگاتیوی برایم باقی نماند.
نوههای عکاس من
امروز اما خوشحالم که سه نفر از نوههایم به صورت جدی عکاسی میکنند؛ مسعود، مدیرمسئول سایت و نشریه خلخالیم که عکسهای خبری خوبی میگیرد. میلاد؛ و سالار که اخیرا شروع به عکاسی کرده. ولی به هر سه آنها گفتهام عکسی که میگیرید و در کامپیوتر و ... نگه میدارید به درد خودتان میخورد. عکس باید چاپ شود. عکس فقط روی کاغذ عکس میشود (با لبخند) .
دو نمونه از عکسهایی که مرحوم رستم نوری در سال ۱۳۳۸ در یکی از مدارس خلخال گرفته اند
لازم به ذکر است که این مصاحبه در همان تاریخ به نقل از سایت خلخالیم در روزنامه سراسری اطلاعات چاپ شد.
لینک کوتاه: khalkhalim.com/e0249