امروز روز مادر است؛ همانهایی که خداوند وعده بهشت زیر پایشان را داده است و همگی ما در پی زیباترین تبریک هستیم اما مادرانی هستند که چشم انتظار دیدار ثمره زندگی خود هستند چه رسد به تبریک!

در خلخال کمتر خانه‌ای را می‌توان یافت که حداقل یکی از فرزندانش برای کسب لقمه‌ای نان آواره دیار غربت نشده باشند و مادرانی که همیشه چشم انتظار فرزندشان هستند آنهایی که تنها دلخوشی‌شان دیدار دوباره فرزندان و به آغوش کشیدن آنهاست.

یک روز با مادران چشم انتظار

گلنار 60 ساله دارای چهار فرزند پسر است، خانه قدیمی و حیاط باصفایی دارد، وارد خانه می‌شوم و در کنارش می‌نشینم و می‌پرسم چند سال است به تنهایی زندگی می‌کنی؟ می‌گوید: 5 سال است که همدمم را از دست دادم و تنها دارایی من حقوق اندکی است که شوهرم برایم گذاشته است.

وقتی از بچه‌هایش و انتظاراتی که از آنها دارد می‌پرسم ناخودآگاه به فکر فرو‌ می‌رود و میگوید چه بگویم که فرزندانم همه آواره شهرهای دیگر هستند تا یک لقمه نان حلال برای خانواده‌هایشان بدست بیاورند.

می‌گوید انتظاری از فرزندانم ندارم چون آنها هم اگر در شهر خودشان کار بود که اینطور اسیر غربت نمی‌شدند. الان یک سال هست که پسر و نوه‌هایم را ندیده‌ام کاش می‌توانستند در شهر خود بمانند و کار کنند ولی افسوس که ... امان از چشم انتظاری!!!

بعد از گپ و گفت چند دقیقه‌ای راهی خانه سهیلا شدم مادری که به یک زنگ قانع بود و تمام، او ۸۷ ساله و دارای یک فرزند دختر و سه پسر بود.

داخل خانه شدم بعد از سلام و علیک کنارش نشستم، دستم را به آرامی فشرد و رها نکرد.

پرسیدم تنها زندگی می‌کنید، گفت: 20 سال است تنها هستم، عمرش کفاف نداد، خواست خدا بود که تنها شوم و برای بچه‌هایم هم پدر باشم هم مادر، البته چه فایده عمرم را صرف بچه‌هایم کردم اما الان که باید باشند نیستند.

پرسیدم مگر فرزندانتان کجا هستند؟ گفت اسیر غربت یک پسرم رفته عراق و دو تا پسر دیگرم شیراز کار می‌کنند و شاید سالی یک بار هم نتوانم آنها را ببینم و فقط دلخوش کرده‌ام به شنیدن صدایشان.

در حین صحبت کردن نگاهش به سمت در بود، گویا چشم انتظار دیدن بچه‌هایش بود، بچه‌هایی که با جان و دل بزرگ کرده و اکنون فرصتی برای دیدن مادرشان ندارند.

چیزی نگفتم و با او خداحافظی کردم.

تا رسیدن به مسیر، حرف‌های‌شان را مرور می‌کنم، آیا واقعا حق این مادران است که چشم انتظار دیدن فرزندانشان باشند؟ نباید فراموش کنیم امروز اگر بزرگ شدیم به برکت کسانی است که در این آشوب روزگار سپر جوانی‌مان شدند و رنج‌هایمان رابه دوش کشیدند.

توجه: تصاویر تزئینی بوده و ارتباطی به مصاحبه شوندگان ندارد

 

 

 گزارش: سیما جلیلی
تصاویر: مهدی ویسانیان

انتشار: مسعود شیرعلی‌پور

لینک کوتاه: khalkhalim.com/d7ded

 

 

اینجـــــــا تبلیغات کنید و در تمامــــــی صفحات دیده شوید

 

 

نظرات (0)

امتیاز 0 خارج از 5 بر اساس 0 رای
هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان
Rate this post:
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
برچسب ها: